یافاطمه

یافاطمه

وبلاگ عاشقان حضرت زهرا (س)
یافاطمه

یافاطمه

وبلاگ عاشقان حضرت زهرا (س)

پرتوى از سیره و سیماى فاطمه زهرا سلام الله علیها

  

 بقیه در ادامه ی مطلب:

پرتوى از سیره و سیماى فاطمه زهرا سلام الله علیها

حضـرت فاطمه زهرا (س) دختـر گرامـى پیامبراکرم (ص) و خدیجه کبرى, چهارمیـن دختـر پیامبـر اسلام (ص) است. القاب حضـرتـش : زهرا , صـدیقه, طاهـره, مبارکه, زکیه, راضیه, مرضیه, محدثه و بتـول مى باشد.(1)

بیشتر مورخان شیعه و سنى, ولادت باسعادت آن حضرت را بیستم جمادى الثانى سـال پنجم بعثت در مکه مکرمه مى دانند.برخى سال سـوم و برخى سال دوم بعثـت ذکـــر کرده اند.یک مورخ و محدث سنى, ولادت آن بانو را در سال اول بعثت دانسته است. (2)

بدیهى است روشن ساختن زاد روز یاسالروز در گذشت شخصیتهاى بزرگ تاریخ هر چند که از نظر تاریخـى و تحقیقـى باارزش و قـابل بحث است, اما از نظر تحلیل شخصیت چنـدان مهم به نظر نمـى رســد.

آنچه مهم و سرنوشت ساز است نقـش آنان در سـرنـوشت انسان و تاریخ مـى باشـد. پـرورش زهرا(س) در کنار پـدرش رسـول خدا و در خانه نبوت بود; خانه اى که محل نزول وحى و آیه هاى قرآن است. آنجا که نخستیـن گروه از مسلمانان به یکتایى خدا ایمان آوردند و بر ایمان خـویـش استـوار ماندند. آن سالها در سراسر عربستان و همه جهان, این تنها خانه اى بود که چنیـن بانگى از آن بر مى خاست: الله اکبر. و زهرا تنها دختر خردسال مکه بـود که چنیـن جنب و جـوشى را در کنار خـود مى دید.

او در خانه تنها بـود و دوران خردسالى را به تنهایى مى گذراند. دو خواهرش رقیه و کلثوم چند سال از او بزرگتر بودند. شاید راز این تنهایى هـم یکى ایـن بـوده است که بایـد از دوران کـودکـى همه تـوجه وى به ریاضتهاى جسمانـى و آمـوزشهاى روحانى معطوف گردد.

حضرت زهرا(س) بعد از ازدواج با امیرالمومنین على (ع) به عنوان بانویى نمونه بر تارک قرون و اعصار درخشید. دختر پیامبر همچنان که در زندگى زناشـویى نمونه بـود, در اطاعت پـروردگار نیز نمـونه بـود. هنگامـى که از کارهاى خانه فـراغت مى یافت به عبادت مـى پـرداخت , به نماز , دعا, تضرع به درگاه خـدا و دعا بـراى دیگران . امام صادق(ع) از اجداد خویش از حسـن بـن على(ع) روایت کرده است که :

مادرم شبهاى جمعه را تا بامداد در محراب عبادت مـى ایستاد و چـون دست به دعا برمى داشت مردان و زنان با ایمان را دعا مى کرد, اما درباره خـود چیزى نمـى گفت. روزى بدو گفتـم : مادر چرا براى خـود نیز مانند دیگران دعاى خیر نمى کنى؟ گفت: فرزندم ! همسایه مقدم است.

تسبیح هایى که به نام تسبیحات فاطمه(س) شهرت یافته و در کتابها معتبر شیعه و سنـى و دیگـر اسنـاد, روایت شـده نزد همه معروف است.

فاطمه(س)تا وقتى که رسول خدا از دنیا نرفته بود,سختیها و تلخیهاى زندگى را با دیدن سیماى تابناک پیامبر اکرم (ص) بر خـود همواره مى نمود, ملاقات پدر تمام رنجها را از خـاطـرش مـى زدود و به او آرامـش و قـدرت مـى بخشیـد.

اما مرگ پدر,مظلوم شدن شـوهر,از دست رفت حق, و بالاتراز همه دگرگونیهایى که پس از رسـول خدا(ص) ـ به فاصله اى اندک ـ در سنت مسلمانى پدید آمد, روح و سپـس جسـم دختر پیغمبر را سخت آزرده ساخت. چنان که تاریخ نشان مـى دهـد, او پیـش از مـرگ پدرش بیمارى جسمى نداشته است.داستان آنان را که به در خانه او آمـدنـد و مـى خواستند خانه را با هر کـس که درون آن است آتـش زننـد شنیده اید. خـود ایـن پیشامد, به تنهایـى براى آزردن او بـس است چه رسد که رویدادهاى دیگر هـم بدان افزوده شـود. دختر پیغمبـر, نالان در بستـر افتاد . زنان مهاجر و انصار نزد او گرد آمدند. آن بانـوى دو جهان, خطبه اى بلیغ در جمع آن زنان بیان فرمـود که با نقل بخشى کوتاه از آن, گوشه اى از درد دیـن و سوز و گداز مکتبى زهرا(س) و شکوه او از مـردم فـرصت طلب و غاصبـان ولایت را در مـى یـابید.

 

از درد سخـن گفتـن از درد شنیدن

با مردم بى درد ندانى که چه دردى است به خداسوگند,اگر پاى در میان مى نهادند,و على را برکارى که پیغمبر به عهده او نهاد, مى گذاردنـد آسان آسان ایشان را به راه راست مـى برد, و حق هر یک را بـدو مى سپرد... شگفتا روزگار چه بـوالعجب ها در پس پرده دارد و چه بازیچه ها یکى پـس از دیگرى برون مـىآرد, راستـى مردان شما چرا چنیـن کردند؟ و چه عذرى آوردنـد؟ دوست نمایانـى غدار, در حق دوستان ستمکار و سـرانجام به کیفـر ستمکارى خـویـش گرفتار. سر را گذاشته و به دم چسبیدند, پـى عامـى رفتند و از عالـم نپرسیدند, نفریـن بر مردمى نادان که تبهکارى خـود را نیکـوکارى مى پندارند)(3)

سرانجام,دختـر پیغمبـر, دنیا را به دنیا طلبان گذاشت و به لقاى پـروردگارش شتـافت . فاطمه را شبانه دفـن کـردنـد و علـى (ع) او را به خاک سپــرد و رخصت نـداد تـاابـوبکر بر جنازه او حاضر شـود , و او ایـن گـونه مظلـوم و شهیـد از دنیا رفت .درتاریخ شهادت آن بانوى بزرگ نیز محدثان اقـوال گوناگونى دارند که مشهورتر ازهمه, سیزده جمادى الاولى سال یازدهـم هجرى و دیگرى سوم جمادى الثانى همان سال است.

 

دانش انـدوزى فاطمه (س)

فاطمه(س) از همان آغاز , دانش را از سرچشمه وحى فراگرفت. آنچه را از اسرار و دانشها, پدر براى او باز مى گفت , على (ع) مى نـوشت و فـاطـمـه آنهـا را گـرد مـىآورد که کتـابـى به نـام مصحف فـاطمه شـد.

 

آمـوزش دیگـران

فـاطمه زهـرا(س) بــا بیـان احکام و معارف اسلام, زنان را به وظایفشان آشنا مـى سـاخت. فضه خـدمـتگزار فاطمه (س) , که از شـاگـردان و پـرورش یافتگان مکتب اوست در مدت بیست ســال جز با آیات قرآن سخنـى نگفت و هر گاه قصـدبیان مطلبـى داشت بـا آیه اى متنـاسب از قـرآن, منظور خـویـش را بیان مـى کـرد.

فاطمه(س) نه تنها از فراگرفتن دانش خسته نمى شد, بلکه در یاد دادن مسائل دین به دیگران از حـوصله و پشتکار فراوانى برخـوردار بـود. روزى زنـى نزد او آمـد وگفت: مادرى پیر دارم که در مورد نماز خـود اشتباهى کرده و مرا فرستاده تا از شما مسالـه اى بپرسـم. زهرا(س) سوال او را پاسخ فرمود. زن براى بار دوم و سـوم آمـد و مسالـه پرسید و پاسخ شنیـد, ایـن کار تا ده بار تکرار شـد و هر بار آن بانوى بزرگـوار سـوال وى را پاسخ فرمود. زن از رفت و آمدهاى پى در پى شرمگیـن شد و گفت : دیگر شما را به زحمت نمى اندازم . فاطمه (س) فرمود : باز هـم بیا و سوالهایت را بپرس, تـو هر قدر سوال کنى مـن ناراحت نمى شوم. زیرا از پدرم رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: روز قیامت علماى پیرو ما محشور مى شـوند و به آنها به انـدازه دانششان خلعتهاى گرانبها عطا مـى گـردد و انـدازه پاداش به نسبت میزان تلاشـى است که براى ارشاد و هـدایت بندگان خـدا نمـوده انـد.(4)

 

عبادت فاطمه(س)

حضـرت زهرا(س) بخشى از شب را به عبادت مشغول مى شـد. آن قـدر نمازهاى شب او طـولانى مى شد و بر روى پاهایش مى ایستاد که پایـش ورم مى کرد. حسـن بصرى متـوفاى 110 هجرى گوید: هیچ کس در میان امت از نظر زهد و عبادت و پارسایى از فاطمه(س) والاتر نبـــود.(5)

 

گردن بنـد با برکت

روزى پیامبـر اکرم (ص) در مسجد نشسته بود و اصحاب به دورش حلقه زده بودند. پیر مردى با لباسهاى ژولیـده و حالتـى رقت بار از راه رسید , ضعف و پیرى تـوان را از او ربوده بود, پیامبر به سویش رفت و جـویاى حالـش شد. آن مرد پاسخ داد: اى رسول خدا(ص) فقیرى پریشان حالـم , گرسنه ام مرا طعام ده , برهنه هستـم مـرا بپـوشان , بینوایـم گرهى از کارم بگشا.پیامبـر فرمـود:

اکنـون چیزى ندارم ولـى ( راهنماى خیر چـون انجام دهنـده آن است.) سپـس او را به منزل فاطـمه (س) راهنـمایى کـرد . پیرمرد فاصـله کوتاه مسجد و خانه فاطمه (س) را طى کرد و دردش را براى او گفت . زهرا (س) فرمـود: ما نیز اکنون در خانه چیزى نداریـم, سپـس گردن بندى را که دختر حمزه بـن عبدالمطلب به او هـدیه کرده بـود از گردن باز کرد و به پیرمرد فقیر داد و فـرمـود: ایـن را بفروش انشاءالله به خـواسته ات برسـى. مرد بینـوا گردن بند را گرفت و به مسجـد آمـد. پیامبر همچنان در میان اصحاب نشسته بـود. عرض کـرد: اى پیامبـر خـدا(ص) فاطمه(س) ایـن گردند بنـد را به مـن احسان نمـود تا آن را بفروشـم و به مصـرف نیازمنـدىام برسانـم. پیامبـر گریست. عمار یاسـر عرض کـرد: یا رسـول الله آیا اجازه مى دهى مـن ایـن گردن بند را بخرم ؟ پیامبر فرمـود: هر کـس خریدارش باشد خـدا او را عذاب ننمایـد. عمار یاسـر از اعرابـى پـرسیـد: گـردن بنـد را چنـد مى فروشى؟ مرد بینوا گفت : به غذایى از نان و گوشت که سیرم کند, لباسى که تنـم را بپـوشاند ویک دینار خرجى راه که مرا به خانه ام برساند, عمار پاسخ داد: مـن ایـن گردن بند را به بیست دینار طلاو غذا و لباسى و مرکبـى از او خریدم . عمار مرد را به خانه بـود و او را سیر کرد, لباسى را به او پوشاند, او را بر مرکبى سـوار کـرد و بیست دینار طلا هـم به او داد. آن گاه گردن بنـد را با مشک خشبـو ساخت و در پارچه اى پیچید و به غلام خـود گفت: ایـن را به رسول خدا (ص) تقدیـم کـن, خـودت را هـم به او بخشیدم . پیامبر (ص) نیز غلام و گردن بند را به فاطمه بخشید. غلام نزد فاطمه آمد. آن حضرت گردن بند را گرفت و به غلام فرمود: مـن تـو را در راه خـدا آزاد کردم. غلام خندید . فاطمه(س) راز خنـده اش را پرسیـد. پاسخ داد: اى دختر پیامبر بـرکت ایـن گردن بند مرا به خنـدهآورد که گرسنه اى را سیر کرد, برهنه اى را پـوشاند, فقیرى را غنى نمود, پیاده اى را سـوار نمـود, بنده اى را آزاد کرد و عاقبت هـم به سوى صاحب خود برگشت.(6)

 

نقش فاطمه (س) در نبردهاى صـدر اسلام

در طـول 10 سال حکومت پیامبر (ص) در مدینه 27 یا 28 غزوه و 35 تـا90 سـریه در تاریخ ذکر شده است.(7) غزوه کــه جمــع آن غــزوات اســت به جنگهایـى گفته مـى شـود که شخص پیامبر(ص) فرمانـدهـى مستقیـم آن را به عهده داشت و پا به پاى سـربـازان اسلام در معرکه جنگ حـاضـر و ناظر نبـردها و مانـورهاى نظامـى بـود.

سریه که جمع آن سرایا است به جنگهایى گفته مى شود که رسول خدا(ص) بـى آن که خـود در آن شرکت کند, گروهى را به فرمانـدهـى شخصـى به جبهه ها و مرزهاى کشـور اسلامـى بـراى نبـرد یا دفـاع احتمالـى , اعزام مـى کـرد. گاهـى بـرخـى از ایـن ماءمـوریتهاى رزمـى به خاطر فاصله زیاد جبهه ها از مدینه , حـدود دو یا سه ماه به طول مى انجامید. به تحقیق مى توان گفــت على (ع) در طـول زندگـى مشترکــش با حضـرت زهـرا(س) بیشتـر اوقـاتـش را در میـدانهاى جهاد یا مامــوریتهاى تبلیغى گذرانـد و در غیـاب او همسـر وفـادارش فـاطمه (س) وظیفه اداره خـانه و تـربیت فرزندان را به عهده داشت و ایـن کار را به نحـوى شایسته انجام مـى داد تا همسر رزمنده اش با خاطرى آسـوده وظیفه مقـدس جهاد رابه انجام برسانـد. در ایـن مـدت فاطمه (س) به یارى خانـواده هاى رزمنـدگان و شهیـدان مـى شتافت و با آنها اظهار همدردى مى کرد و گاهى هم ضمـن تشویق زنان امدادگر و آشنا ساختـن آنان به وظایف خطیرشان, به مداواى جراحت محارم خـویـش مـى پرداخت .(8) در جنگ احد, فاطمه (س) همراه زنان به احد (در شـش کیلومترى مدینه) رفت. در ایـن نبرد, رسـول خدا (ص) به شدت زخمـى شـد و علـى (ع) نیز جراحاتـى برداشت. فاطمه (س) خـون را از چهره پیامبـر (ص) مى شست و علـى (ع) با سپـر خـود آب مى ریخت . هنگامـى که فاطمه (س) مشاهده کرد که خون بند نمىآید, قطعه حصیرى را سوزانید و خاکستر آن را بر زخـم پاشید تا خون بند آمد. آن روز پیامبر و علـى , شمشیرها خـود را به فاطمه دادن تا آنها را بشـوید.(9) در نبرد احـد, حمزه سیـد الشهدا, عمـوى پیامبـر (ص) به شهادت رسید. پـس از نبرد, ( صفیه) خواهر حمزه به اتفاق فاطمه (س) کنار پیکر مثله شـده قرار گرفت و شروع به گریستـن کرد, فاطمه (س) نیز مـى گریست و پیامبر هم با او گریه مى کرد و خطاب به حمزه مى فرمود: هیچ مصیبتى مثل مصیبت تو به مـن نرسیده است. آنگاه خطاب به صفیه و فاطمه فرمود: مژده باد که هـم اکنون جبرئیل به مـن خبر داد که در آسمانها هفتگانه, حمزه شیر خدا و شیر رسول خداست. پس از نبرد احد فاطمه زهرا(س) تا زنده بـود, هر دوسه روز یک بار به زیارت شهداى احد مـى رفت .(10) در نبرد خندق, فاطمه زهرا (س) نانـى را براى رسـول خـدا(ص) برد, پیامبر پرسید: ایـن چیست؟ فاطمه (س) پاسخ داد: نان پختـم, دلـم آرام نگرفت تا این که برایتان آوردم. پیامبر فرمـود: این اولیـن غذایى است که پـس از سه روز در دهان مى گذارم.(11) در نبرد موته,جعفربـن ابیطالب به شهادت رسیدو پیامبر(ص) بـه خانـه وى رفـت و همســر و فـرزنـدانـش را دلـدارى داد و از آنجـا به خانه فاطمه (س) رفت. فاطمه مـى گریست . پیامبر (ص) فرمـود: بـر مثل جعفر بایـد گریه کنندگان بگریند. سپـس رسول خدا(ص) فرمود: براى خانواده جعفر غذایى تهیه کنید, زیرا امروز آنها خـود رافـرامـوش کرده انـد.(12) فاطمه زهرا(س) در فتح مکه نیز حضـور داشت. (ام هانـى) , خـواهر علـى (ع) گـوید: در روز فتح مکه دو نفر از خـویشان مشـرک شـوهرم را پناه دادم و هنـوز آنها در خانه ام بـودنـد که ناگهان برادم على(ع) در حالى که سـواره و زره پـوش بـود, پیدا شد و به طرف آن دو تـن شمشیر کشیـد. میان او و ایشان ایستادم و گفتـم : اگر بخـواهـى آن دو را بکشـى باید مرا هـم پیـش از آنها بکشـى على (ع) بیرون رفت , در حالى که چیزى نمانده بود آنها را بکشد . مـن خود را به خیمه رسول خدا(ص) در بطحا رساندم و آن حضرت را پیدا نکردم, ولـى فاطمه را دیدم و ماجرا را برایـش گفتـم . دیـدم فاطمه از همسر خـود قاطعتر است. او با تعجب گفت: تـو هـم باید مشرکان را پناه دهى ؟ در ایـن هنگام رسـول خدا(ص) رسید و از حضرتـش براى آن دو امان طلبیدم. پیامبر به آنان امان داد, سپس به فاطمه فرمود که براى او آب فراهـم کند تا شستشو نماید.

هنگامى که هند, همسر ابوسفیان,و دیگر زنان مشرکیـن براى اعلام پذیرش اسلام و بیعت به حضـور پیامبر خـدا(ص) رسیدند, فاطمه(س) و همسر پیامبر(ص) و گروهـى از زنان عبـدالمطلب حضـور داشتند. در ماه رمضان سال دهـم هجرى, علـى (ع) از سـوى پیامبر (ص) براى یک ماءمـوریت مهم رزمـى, تبلیغى و به فرماندهـى سیصـد سـواره نظام به یمـن, که در قلمرو حاکمیت پیامبر بـود, اعزام شد. ماءموریت با موفقیت کامل انجام گرفت و عده زیادى نیز به اسلام گرویدند. علـى (ع) طـى نامه اى گزارش کار خـود را از یمـن براى پیامبر (ص) فـرستاد. پیامبـر در پاسخ علـى (ع) امـر فرمود که براى انجام مراسـم حج به مـوقع خـود را به مکه رساند, و پیک با ایـن پیام به سـوى على (ع) باز گشت . پیامبر در ماه ذیقعده آن سال به مردم مدینه و قبـایل مجاور اعلام کـرد که قصـد دارد حج را به جاى آورد و بـدیـن تـرتیب, عده زیادى براى سفر حج مهیا شـدنـد. آن حضرت در روز 25 ذیقعده سال دهـم هجرى قمرى از مـدینه حـرکت نمـود و در ذوالحلیفه احـرام بست .

همه همسران پیامبر نیز در این سفر همراه شدند, آنها به هودجها سوار بودند, فاطمه (س) نیز باآنان بود و در ایـن سفر عبادى, مناسک حج رابه دستورپیامبر(ص) انجام مـى داد. علـى (ع) پــس از گذشت ســه ماه از مامـوریت , در ایام حج به مکه رسید و در آنجا همسرش فاطمه زهرا (س) را دیـد.(13) پـس از مراسـم باشکـوه حجه الوداع,رسـول خدا(ص) هنگام بازگشت به مدینه در غدیرخـم,در یک اجتماع صدهزار نفرى , على (ع) را به فرمان خداوند به امامت و جانشینى خـود منصوب نمود.(14) با توجه به حضـور فاطمه زهرا(س) در حجه الوداع با اطمـینان مـى تــوان گفت که آن حضرت در مراسم با شکوه غدیر خـم حضور داشته است .(15)

 

زهرا و آخریـن لحظات زنـدگانـى پیامبـر (ص)

بیمارى رسـول خدا (ص) در روزهاى آخر عمرش شدت یافت.فاطمه (س) در کنار بستر پیامبر, چهره نـورانى و ملکوتى پدر را مى نگریست که ازشـدت تب عــرق مى ریخــت. فاطمه در حالـى که به پـدر نگاه مـى کـرد بـه گـریه افتــاد , پیامبر نتـوانست ناآرامـى دخترش را تحـمل کنـد, در گــوش او سخــنـى گفت که فاطمهآرام شـد و لبخنـد زد. لبخنـد زهـرا(س) در آن حال شگفت آور بـود. از او سـوال کردند که رسـول خـدا(ص) چه رازى را به او فرمـود؟ پاسخ داد: تا پـدرم زنده است رازش را فاش نمى کنـم پـس از رحلت پیامبر اکرم (ص) راز آشکار شــد . فــاطــمه گفت :

پدرم به من فرمود: تو نخستیـن کس از اهل بیت من هستى که به مـن ملحق مى شوى, و از ایـن رو شاد شدم .(16)

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

پـى نـوشتها:

1 ـ جلاالدین سیوطى, مسند فاطمه الزهراء.

2 ـ جلاالدین سیوطى, مسند فاطمه الزهراء.

3 ـ زندگانى فاطمه زهرا, ص 151.

4 ـ زنـدگـانـى فـاطمه زهـرا(س), محمـد قـاسـم پــور, ص 60.

5 ـ همان.

6ـ پیشین.

7ـ تـاریخ تحلیلـى ـ

8زنـدگـانـى فـاطمه, ص 66.

9ـ همان .

10ـ همان .

11ـ پیشین .

12ـ همان.

13ـ ماخذ پیشین .

14ـ الغدیر,ج 1, ص 9ـ 12.

15ـ زندگانى فاطمه زهرا, محمد قاسم پور, ص 69. ایـن کتاب کم حجم ولى پر محتوا و تحقیقى,یکى از آثار بسیار ارزنده در باره زندگانى دختر گرامى رسـول خدا(ص) است.

16ـ همان.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.