یافاطمه

یافاطمه

وبلاگ عاشقان حضرت زهرا (س)
یافاطمه

یافاطمه

وبلاگ عاشقان حضرت زهرا (س)

فاطمه سلام الله علیها مدافع ولایت تا شهادت

 

چکیده: 

واقعه ی غدیر در تاریخ اسلام بسی مهم است ، زیرا به تثبیت جریانی تاثیرگذار به نام تشیع انجامید. «شیعه» نامى آشنا در فرهنگ توحید بوده و قرآن بزرگ‏ترین شاهد این گفتار است. در قرآن، حضرت ابراهیم علیه‏السلام «شیعه» نامیده شده است؛ زیرا ادامه‏دهنده جریان توحیدى حضرت نوح علیه‏السلام بود. پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و حضرت على علیه‏السلام نیز شیعه بودند. «تشیّع» راهى جدا یا منشعب از اسلام نیست، بلکه امتداد خط حضرت محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و استمرار طریق توحید است. روشن است که در راه خدا و جریان توحیدى، انتخاب خلیفه و وصىّ پیغمبر همانند انتخاب پیامبر، فقط به دست خدا و به فرمان او انجام مى‏گیرد. این همان اعتقادى است که شیعه را از دیگران ممتاز مى‏گرداند.

دفاع حضرت زهرا (س) از ولایت و تاکید آن حضرت بر واقعه ی غدیر تا آخرین لحظات عمر با برکت ایشان ، در راستای حرکت آن بانوی بزرگوار در امتداد خط پدر بزرگوارش و استمرار طریق توحید ارزیابی می گردد که در این نوشتار به برخی از مهم ترین عناوین این موضوع پرداخته می شود.

مقدمه:

دفاع سخت و محکم دخت مکرم نبی اسلام (ص) از حریم ولایت و رهبری و یادآوری چندین باره ی واقعه ی غدیر در مدت کوتاه عمر مبارک خود پس از پیامبر اعظم (ص) ، نشان از عمق اعتقاد ایشان به ولایت دارد.

حضرت زهرا علیهاالسلام در خطبه مبارک خود، به دفاع از این بینش مى‏پردازد و در مقابل تمام جریاناتى که تا آن زمان پدید آمده بودند یا در آینده به تبع آن‏ها مى‏توانستند پدید بیایند، ایستاده، مخالفت صریح خود را اعلام مى‏کند؛ زیرا نتیجه آن‏ها را بسیار شوم مى‏داند که جز خون‏ریزى و بدبختى ثمره‏اى نخواهد داشت، در حالى که اگر همان جریان برگزیده الهى که در رهبرى حضرت على علیه‏السلام متجلّى بود، پس از رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ادامه مى‏یافت، یقینا به خوش‏بختى و سعادت تمام جوامع بشرى منتهى مى‏شد و اسلام آینده‏اى روشن و درخشان مى‏داشت که در سایه آن، مردم در نهایت آسایش و رفاه، از نعمت‏هاى فراوان مادى و معنوى بهره‏مند مى‏شدند و درهاى برکت از آسمان و زمین برایشان گشوده مى‏گشت. (1) 

آیات و احادیث منقول در شأن حضرت على علیه‏السلام

حال به بخشى از آیات و احادیثى مراجعه مى‏کنیم که مقام ویژه حضرت على علیه‏السلام را بازگو و وظیفه امّت حضرت محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را در رابطه با او بیان مى‏نماید:

1. خداوند متعال در قرآن مجید، حضرت على علیه‏السلام را نفس حضرت محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله معرفى مى‏کند و مى‏فرماید: «قُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءکُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ» (آل عمران: 61): بگو، بیایید بخوانیم فرزندانمان و فرزندانتان را و زن‏هایمان و زن‏هایتان را و خودمان و خودتان را، سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.

در تفسیر این آیه، امام حسن مجتبى علیه‏السلام فرمود: «فأخرجَ رسولُ اللّهِ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مِنَ الانفسِ مَعَهُ أبى و مِنَ البنینَ أنا و أخى و مِنَ النساءِ فاطمةَ امّى مِن الناسِ أجمعینَ، فنَحنُ اهلهُ و لَحمُه و دُمه و نفسُه و نحن مِنه و هو مِنّا»؛(12) پس رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با خودش از میان «أنفس»، پدرم على علیه‏السلام را و از میان فرزندان، من و برادرم را و از میان زنان، فاطمه مادرم را براى مباهله با قومش بیرون آورد. پس ما خاندان او و گوشت و خون او و خود او هستیم؛ ما از اوییم و او از ماست.

2. پیامبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله براى ابلاغ برائت از مشرکان، ابوبکر را به سوى آنان فرستاد، ولى طولى نکشید که دستور بازگشت او را صادر کرد و ابلاغ را به دست حضرت على علیه‏السلام سپرد. ابوبکر ناراحت شد و دلیل این کار را پرسید. پیامبر پاسخ فرمود: «اِنّ اللّهَ أمرنى ألاّیَبلُغَه الاّ أنا أو رجلٌ مِنّى؛ و فى حدیث: هو مِنّى و أنا مِنه»؛(13) خداوند به من فرمود تا آیه برائت را ابلاغ نکند، مگر خودم یا مردى که از من است؛ و در حدیثى دیگر، چنین وارد شده است: مردى که او از من است و من از اویم.

اگر شیعه از حضرت على علیه‏السلام پیروى مى‏کند به این دلیل است که او از حضرت محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله است و حضرت محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از او؛ او «نفس» پیامبر و «خود» رسول اللّه است. آن دو، حقیقت واحدند؛ همان امتیازى را که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بر مردم دارد، حضرت على علیه‏السلام نیز دارد. همان‏گونه که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با هیچ‏یک از مردم عصر خویش و دیگر عصرها قابل مقایسه نیست، حضرت على علیه‏السلام نیز چنین است. تنها وظیفه و مسئولیت آن‏ها با هم تفاوت دارد. پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله وحى مى‏آورد و على علیه‏السلام آن را حفظ مى‏کند: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ.»(حجر: 9)

3. پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏فرماید: «یا على، اِنّما انتَ مِنّى بِمنزلةَ هارونَ مِن موسى اِلاّ أنّه لا نبىَّ بعدى»؛(14) اى على، نسبت تو با من نسبت هارون با موسى است، جز اینکه پس از من دیگر پیامبرى نیست. درست بدانسان که حضرت موسى و هارون علیهماالسلام در پى یک مسئولیت به راه افتادند، با یکدیگر تبلیغ رسالت را آغاز کردند و هارون علیه‏السلام پس از موسى علیه‏السلام پیامبر شد، حضرت على علیه‏السلام نیز همراه پیامبر رسالت را آغاز کرد ـ البته پس از حضرت محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نبوّت پایان یافت و حضرت على علیه‏السلام نبوّتى نداشت.

با این بینش، شیعه هرگز حضرت على علیه‏السلام را بر هیچ‏یک از اصحاب پیامبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ترجیح نمى‏دهد و این کار را در شأن او نمى‏بیند، بلکه او را شخصیتى کاملاً ممتاز از دیگران به شمار مى‏آورد و از همان «نفسى» مى‏داند که محمّد بن عبداللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را بر تمام کائنات برترى بخشید؛ همان نفسى که حضرت محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را حتى از پیامبران نیز ممتاز گردانید. حضرت على علیه‏السلام شخصیتى مستقل از پیامبر خدا نیست صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و دستورهایش نیز جز قوانین نبوى نمى‏باشد.

به همین دلیل است که می توان گفت:ما شیعه را نفس اسلام مى‏دانیم، نه فرقه‏اى از فرقه‏هاى اسلامى. اسلام چیزى نیست که قابل تجزیه و تفرقه باشد. آن فرد و گروهى که متفرّق مى‏شود، در واقع از اسلام اصیل و ناب جدا مى‏گردد و تنها به اعتبار اینکه حضرت محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را پیامبر مى‏داند یا به بعضى از احکام و دستورات نبوى پایبند است، مسلمان خوانده مى‏شود، وگرنه اسلام یکى بیش نیست. وقتى حضرت على علیه‏السلام «نفس» حضرت محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بود، پى‏روى از او نیز پى‏روى از رسول خداست.

این واقعیت بر زبان حضرت على علیه‏السلام نیز جارى گشته است؛ در عصر حضرت على علیه‏السلام ، شیعیان در نامه‏اى از ایشان درباره نام «شیعه» پرسیدند، حضرت در پاسخ چنین نوشت: « به نام الله بخشنده نعمت‏هاى ظاهرى و باطنى. خداى تبارک و تعالى در قرآن مى‏فرماید: از شیعیان او حضرت ابراهیم علیه‏السلام است، آن‏گاه که قلبى سلیم نزد پروردگارش آورد. و آن نامى است که خداوند در کتابش از آن تجلیل کرده و آن را محترم شمرده است. و شما شیعه پیامبر خدا هستید؛ همان‏گونه که محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نیز شیعه ابراهیم است. نامى است غیرمختصر و امرى است [دیرینه] که ما آن را بدعت ننهاده‏ایم.» 15

تشیّع از دیدگاه مولى المتقین على علیه‏السلام راهى جدا یا منشعب از اسلام نیست، امتداد خط محمّدى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و استمرار طریق سلیم توحیدى است؛ چنان‏که اسلام هم امتداد خط ابراهیمى است. در واقع، لفظ «شیعه» بیان‏کننده یک «خط» و «جریان» است که از آن در قرآن به «صراط مستقیم» تعبیر شده است.

شیعه مسلمانى است که به این جریان اعتقاد راسخ دارد و ارتباط با این جریان و بودن در این راه را مهم‏ترین وظیفه الهى خویش مى‏داند؛ راهى که اولیاى الهى و رسولان خدایى یکى پس از دیگرى آن را پاس داشتند و پیروان آنان با تمسّک به آن‏ها و پى‏روى از دستورهایشان، در آن راه قرار گرفتند و با آن پیوند خوردند و حضرت على علیه‏السلام به امر خدا، ادامه‏دهنده این جریان پس از رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله است.

نقش حضرت زهرا علیهاالسلام در تبیین راه تشیّع و دفاع از آن

حرکت انقلابى حضرت زهرا علیهاالسلام و دفاع مقدّس او از صراط مستقیم الهى و ولایت رهبران بر حق اسلامى از همان روزهاى اولیه وفات پیامبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله شروع شد. آن‏گاه که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله دار فانى را وداع نمود و مسلمانان تارى به نام «خلافت» گرد خویش تنیدند و از پذیرش رهبرى حضرت على علیه‏السلام سرباز زدند، ره آورد شوراى سقیفه اختلاف شدید مهاجران و انصار بود که به پیروزى مهاجران و خلافت ابوبکر انجامید.

تمام این حوادث زمانى تحقق یافتند که حضرت على علیه‏السلام همراه چند تن از یاران به غسل و کفن پیامبر مشغول بود. در این موقعیت، تنها مشکل خلیفه جدید، حضرت على علیه‏السلام و یاران او بود؛ زیرا مى‏دانست که حضرت على علیه‏السلام هرگز به چنین عملى تن نخواهد داد و این مهم جز با تهدید و تخویف به دست نخواهد آمد.

ظاهرا هنوز این تهدیدها عملى نشده بودند که صداى گریه حضرت فاطمه علیهاالسلام در مدینه پیچید. این صدا دقیقا با قلب مؤمنان رابطه برقرار کرد. گویا حضرت فاطمه علیهاالسلام مى‏خواست با زبان قلب‏ها مردم را متوجه حق مسلوب سازد.

پرداختن فاطمه زهرا علیهاالسلام به گریه در حوصله این نوشتار نمى‏گنجد؛ آن نیز خطبه‏اى غرّا و جهادى است بزرگ؛ خطبه‏اى که بر نفوس مردم اثرى عمیق نهاد و ذهن‏ها را از پرسش‏هاى گوناگون آکنده ساخت؛ پرسش‏هایى که سرانجام به یک پاسخ روشن مى‏رسیدند: ناخشنودى فاطمه علیهاالسلام که خشنودى‏اش خشنودى خداوند است و غضبش غضب خدا.

مسلمانان در جهت پایان بخشیدن به گریه حضرت فاطمه علیهاالسلام بسیار کوشیدند، ولى تلاششان ناکام ماند و اشک‏هاى اعتراض دخت رسول خدا علیهماالسلام همچنان بر دامن پاکش فرو مى‏ریختند. این وضعیت تا غصب «فدک» و بیرون راندن کارگزاران فاطمه علیهاالسلام از آن منطقه ادامه یافت.

در این موقعیت، حضرت فاطمه علیهاالسلام احساس کرد تمام درهایى که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به فرمان خدا بر روى همگان بسته و تنها بر على و فاطمه علیهماالسلام گشوده بود، بر آن دو بسته و بر دیگران گشوده شده‏اند؛ حقوق معنوى او و رهبرى بر حق الهى، که خداوند تنها به همسر و فرزندانش عطا فرموده بود، در جامعه اسلامى جدید ضایع و تباه گشته‏اند و حقوق مادى که مى‏توانستند تا حدى او و خاندانش را در دعوت و تبلیغ مردم یارى دهند و بار دیگر امّت را به جریان صحیح اسلامى بکشند، از دست رفته‏اند.

دیگر زمان گریه سرآمده بود؛ زیرا اسلام را خطرى دیگر تهدید مى‏کرد. آن‏ها پس از غصب خلافت، احکام اسلامى را نیز زیرپا نهادند و اندیشه تحریف آیات قرآن در سر مى‏پروراندند. اسلام به بیانى صریح‏تر و فصیح‏تر نیاز داشت تا مسلمانان حقایق را با بیانى گویاتر و رساتر از گریه بشنوند و دریابند. از این‏رو، خِمار بر سر نهاد، جلباب پوشید و در میان گروهى از بستگان و زنان قومش به راه افتاد. راه رفتن او درست بسان راه رفتن پدرش بود و گام‏هایش قدم‏هاى پیامبر را در اذهان زنده مى‏کردند.(16)

دخت گران‏قدر رسول خدا در میان گروهى از مهاجران و انصار بر ابوبکر وارد شد. پرده‏اى بین او و مردان آویختند و مجلس مهیّا گشت و حضرت جلوس نمود. ابتدا آهى از دل سوخته برکشید و به دنبال آن، صداى گریه مردم فضاى مسجد را پر کرد. او پس از این که گریست و گریاند و قلب‏ها را به تپش درآورده و براى پذیرش حق نرم ساخت، خطبه تاریخى و غرّاى خود را آغاز کرد.

حضرت زهرا علیهاالسلام در سخنرانى خویش، بنابر عادت خطباى اسلامى، پس از حمد و ثناى پروردگار و درود بر محمّد و آل محمّد علیهم‏السلام به طرح موضوعات اساسى پرداخت، سخن خویش را ابتدا از اهمیت امامت و ولایت آغاز کرد و مقدّمه‏اى بسیار جالب، که حاوى وعظ و حکمت است، بر آن افزود.

فاطمه زهرا علیهاالسلام مانند یک رهبر مقتدر اجتماعى و سیاسى، وظایف و مسئولیت‏ها را بر حسب توانایى افراد و به تناسب استعدادها و موهبت‏هاى الهى، که در درجات متفاوت به اشخاص عطا شده‏اند، تقسیم مى‏کند. بدین‏سان، فرق آشکار انسانى را که در صف «امّت» قرار گرفته، با انسانى که خداوند او را براى «امامت» انتخاب کرده است، یادآور مى‏شود و بیان مى‏دارد که هر یک از آن‏ها، مسئولیتى مربوط به خود دارند. این نظام الهى است که کوچک‏ترین تغییر در آن ـ جابه‏جا کردن جایگاه امّت با امامت یا تغییر و تبدیل مسئولیت‏ها ـ خروج از دین است و نظام را مختل خواهد کرد: «اَنتم عبادَ اللّهِ! نصب اَمرِه و نهیهِ و حملةُ دینهِ و وحیهِ و اُمناءُ اللّهِ على اَنفسِکم و بلغاؤهُ الىَ الاُممَ، زعیمُ حقٍ له فیکم و عهدٌ قَدَّمَهُ اِلیکم و بقیةٌ استخلفَها عَلیکم»؛(17) شما اى بندگان خدا! پرچم‏هاى امر و نهى او، حاملان دین و وحى او و امین خدا بر خودتان و تبلیغ‏کننده او به امّت‏ها هستید. زعیم و رهبر حق الهى در میان شماست و آن عهدى است که خدا بر شما عرضه کرده و بقیه‏اى است که آن را براى شما جانشین قرار داده است.

جامعه زنده و پیشرفته جامعه‏اى است که در آن، همه افراد در جاى خود قرار داشته، مسئولیت ویژه خویش را انجام دهند. به عبارت دیگر، جامعه سالم باید از نظمى همچون پیکر سالم برخوردار باشد؛ هر عضوى در جایگاه مخصوص خود باشد و هر سلولى وظیفه خود را انجام دهد. تشریع اسلامى دقیقا بر پایه قانون تکوین بنا نهاده شده و در واقع، چهره ظاهر و بارز تکوین است؛ همان چیزى که خداوند آن را در قرآن «فطرة» مى‏نامد و مى‏فرماید: «فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّم»(روم: 30)؛ خلقت الهى که خداوند مردم را بر آن خلقت آفریده است. خلقت خدا تغییر و تبدیلى ندارد. آن همان دین استوار است.

پیامبران الهى جملگى براى پیاده کردن این قانون در میان بشر مبعوث گشته‏اند و براى یادآورى همان فطرت، رسالت خود را آغاز کرده‏اند. همان‏گونه که در خلقت الهى تغییر و تبدیلى نیست و هر عضو و دستگاه و سلولى در این بدن «جاى» خود و «کار» خود را دارد، در تشریع اسلامى و نظام پروردگار نیز هر انسانى را جایى است و صاحب هر صفت و روحیه و استعدادى را مقامى و مسئولیتى مقرّر، که خروج از آن مکان خروج از نظام تشریع شمرده مى‏شود و خیانت به همان امانتى محسوب مى‏گردد که آسمان‏ها و زمین و کوه‏ها آن را حفظ کردند، ولى انسان ظلوم جهول به آن خیانت ورزید.

خروج از این قانون تکوین و نظام خدایى سبب معلولیت جامعه اسلامى گشته، آن را در معرض هلاکت و مرگ قرار مى‏دهد. اگر زمانى دستگاه تنفّس انسان بخواهد کار دستگاه گوارش را انجام دهد و از اداى وظیفه خود سرباز زند، در این پیکر کوچک چه پیش خواهد آمد؟ حال دقت کنید اگر امّتى بخواهد کار امام را انجام دهد، چه اتفاقى مى‏افتد؟ این بدان معناست که گروهى از سلول‏هاى پیکر انسان جاى سلول‏هاى مغزى را بگیرند. بى‏تردید، در این موقعیت، بدن از نظم طبیعى خارج شده، کارهایش مختل مى‏گردند.

در نظام الهى، وظایف انسان‏ها در جامعه به دستور خداوند ـ تبارک و تعالى ـ تقسیم مى‏گردند، و اگر وظایف و مسئولیت‏ها از جانب غیر خدا معیّن گردند یا اشخاص را غیرخدا برگزیند، چنین نظامى نظام شرک خواهد بود که دقیقا در مقابل نظام توحید و اسلام قرار دارد. خداوند خود گویاى این امر است: «وَرَبُّکَ یَخْلُقُ مَا یَشَاء وَیَخْتَارُ مَا کَانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُون» (قصص: 68)؛ پروردگار توست که آنچه بخواهد مى‏آفریند و برمى‏گزیند. آن‏ها حق انتخاب ندارند. خداوند منزّه است از آنچه آن‏ها شرک مى‏ورزند.

در خطبه حضرت زهرا علیهاالسلام ، جمله اول ایشان مکان و جاى امّت را در دین مبین اسلام معیّن مى‏کند: اى بندگان خدا! شما پرچم‏هاى امر و نهى الهى و حاملان دین و وحى او هستید. از طرف خدا، امین بر خودتان و تبلیغ‏کنندگان او به دیگر امّت‏هایید.

پس امّت در رابطه با دین الهى و در جامعه اسلامى چهار وظیفه دارد:

1. قبول امر و نهى خدا و تحقق بخشیدن به آن‏ها در وجود خود؛

2. مسئول بودن در قبال حفظ دین و وحى خداوند؛

3. امین بر نفوس یکدیگر بودن؛

4. تبلیغ دین.

با این بیان ـ چنان که پیداست ـ انتخاب خلیفه، که مسلمانان در صدر اسلام به آن قیام کردند، کاملاً از حیطه مسئولیت آنان خارج بود و باید به دست خداوند متعال انجام مى‏گرفت.

حضرت زهرا علیهاالسلام در آغاز سخن، مى‏خواهد به صورتى مرموز، مردم را مورد سؤال قرار دهد که: اولاً «انتخاب خلیفه» از جانب امّت به پیروى کدامین امر الهى صورت پذیرفته است؟ در حالى که خداوند به این عمل دستورى نداده است، امّت چگونه مى‏تواند به آن عمل دست یازد؟ آیا این عمل با بندگى حق متعال مغایر نیست؟ و وقتى عملى با انگیزه الهى و به امر خدا انجام نپذیرد از دین خدا نیست.

در واقع، باید گفت: مسلمانان براى این عملشان هیچ سند شرعى نداشتند؛ چنان‏که حضرت زهرا علیهاالسلام در خطبه دوم خود، در منزل خویش براى بانوان مدینه فرمود: «لیتَ شعرى بأىِّ سنادٍ استندوا، أم بایِّ عمادٍ اعتمدوا، أم بأیِّة عروةِ تَمسّکوا و على أیّة ذُریّةٍ أقدَموا و اجتنکوا؟ لَبِئسَ المولى و لَبِئسَ العشیرُ و بِئسَ لِلظالمینَ بدلاً»؛(18) کاش مى‏دانستم به کدامین سند استناد کردند؟ یا با کدامین اساس و پایه‏اى این امر را بنا نهادند؟ یا به کدام آویزه چنگ زدند؟ و بر کدام ذرّیه‏اى روى آورده، بر آن استوار گردیدند؟ چه بد رهبرى است و بد یاورى است و در ازاى عمل ستم‏کاران، بد جزایى خواهد بود.

ثانیا، حضرت فاطمه علیهاالسلام با تحدید مسئولیت امّت در چهار وظیفه مزبور، به همه مى‏فهماند که انتخاب خلیفه از حیطه مسئولیت آن‏ها خارج است و باید به دست خدا انجام گیرد؛ زیرا «گزینش» درست مانند «خلق کردن»، از حقوق الهى است و به دست خداوند صورت مى‏گیرد: «وَرَبُّکَ یَخْلُقُ مَا یَشَاء وَیَخْتَارُ مَا کَانَ لَهُمُ الْخِیَرَة.» (قصص: 68) با این بیان، مسلمانان با انتخاب خلیفه، به حق خداوند تعدّى کردند و تعدّى به حق خدا شرک و از ظلم‏هاى غیرمغفور است.

مسلمانان نیز نیک مى‏دانستند در این کار دستورى از جانب خدا ندارند. عمر بن خطّاب، که خود پایه اساسى آن را بنا نهاد و نخستین بیعت‏کننده ابوبکر بود، مى‏گوید: «اِنّ بیعةَ أبى بکرٍ کانت فلتةً ـ وقانا الله شرَّها»؛ حقیقتا که بیعت ابوبکر کار بى‏اساس و بى‏شالوده‏اى بود که خداوند ما را از شرّ آن حفظ کند. سپس مى‏گوید: آگاه باشید! هر کس براى بار دیگر مثل آن را انجام داد، او را بکشید.(19)

عبارات خطبه فاطمه زهرا علیهاالسلام در این قسمت وى را شخصیتى غضبناک مى‏نمایانند؛ گویا بر امّت سخت خشم گرفته است؛ چرا که عمل اصحاب را پس از پیامبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، نخستین عملى مى‏داند که بدون اساس الهى بنا شده و کوچکترین انگیزه الهى ندارد. حضرت فاطمه علیهاالسلام خوب درک مى‏کند که با این گام انحرافى، اسلام چهره اصلى خویش را به مرور از دست خواهد داد و از آن جز نام باقى نخواهد ماند. از این‏رو، با تمام قوا مى‏خواهد اعوجاجى را که در خط اصیل اسلام پدید آمده است، اصلاح کند و زمام امّت پدرش را به دست خداوند بسپارد تا مسلمانان به ریسمان محکم اسلام چنگ زنند و دین پدرش مصونیت یابد.

در نظر حضرت فاطمه علیهاالسلام ، امّت زمانى مى‏تواند ایمانش را حفظ کند که تحت حکومت و رهبرى «الله» زندگى کند. او معتقد است: رهبرى الله هرگز از میان انسان‏ها رخت برنمى‏بندد و هنوز هم در جامعه وجود دارد و حتى با فوت پیغمبر نیز خاتمه نمى‏یابد:

« آیا مى‏گویید: دیگر محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مرد؟ پس حادثه بزرگى است که ضعف و سستى حاصل از رحلت پیامبر بیشتر شده، شکاف پدید آمده از هجران او فراخ‏تر گشته و پیوندهاى محکم شده در عصر رسول خدا گسسته‏اند. با غیبت او، زمین تیره و تار شد، خورشید و ماه گرفتند و ستارگان در مصیبت وى پراکنده شدند و آمال و آرزوها بى‏ثمر ماندند و کوه‏ها فرو ریختند و حدود و حریم الهى ضایع گشتند و ارزش‏ها نیز مردند. به خدا قسم! این اندیشه شما دردى بزرگ‏تر و مصیبتى گران‏تر است که مانند آن هرگز فرود نیامده و بلایى زودگذر نخواهد بود. خبر این بلاى طولانى و مصیبت عظیم را کتاب خداى متعال قبلاً درگرداگرد خانه‏هاى شما، در شبانگاهان و صبحگاهان شما اعلام کرده بود ... گذشته از این‏ها، حوادث و جریان‏هایى که پیش از او بر پیامبران و فرستادگان خدا فرود آمده بودند، خود قانونى قطعى و قضایى حتمى‏اند. محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نیست مگر فرستاده‏اى از فرستادگان خدا که پیش از او نیز پیامبران دیگرى آمده و رفته‏اند. پس اگر او بمیرد یا کشته شود شما به همان گذشته و آیین جاهلیت خویش برمى‏گردید!؟ که هر کس به عقب برگردد به خدا ضررى نمى‏رساند و خداوند شاکران را پاداش خواهد داد.» 20

این که مردم معتقد باشند با از بین رفتن حضرت محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و رحلت وجود مبارکش، رهبرى الهى از روى زمین برداشته شده و از این به بعد به عهده مردم گذاشته شده، در واقع، این اعتقاد همانا بازگشت به گذشته پیش از اسلام و رجوع به جاهلیت است؛ غیبت نور از زمین و غلبه تاریکى بر جهان است. ما چه زمانى مى‏توانیم به استمرار زعامت الهى اعتقاد داشته باشیم و فوت پیامبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، چیزى از دین و ایمان ما نکاهد؟ یقینا آن‏گاه که الله را رهبر حقیقى و دایم خویش بدانیم و در انتخاب رهبر و امام یا خلیفه به انتخاب او چشم بدوزیم. با این معنا، «امامت» استمرار و تداوم رهبرى خدا در جامعه است.

گذشته از این، در جایى دیگر از خطبه، حضرت زهرا علیهاالسلام امامت را عهدى معرفى مى‏کند که درباره آن میثاق گرفته شده است:

« رهبر حق الهى در میان شماست. او همان عهدى است که خداوند بر شما عرضه کرده و بقیه و استمرار رسالت محمّدى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله است که براى شما به جا گذاشته. او کتاب گویاى الهى و قرآن راستگو و نور فروزان و روشنایى درخشان است.» 21

یا مى‏فرماید: « شیعیانش به حال او غبطه مى‏خورند، پى‏روى او به بهشت رهنمون مى‏شود و گوش در گرو سخنان او نهادن، به نجات و کام‏یابى مى‏رساند.»22

ملاحظه مى‏شود که حضرت زهرا علیهاالسلام فقط درباره ضرورت وجود رهبرى و انتخاب آن از جانب خدا سخن به میان آوردند، بدون اینکه نامى از آن امام همام ببرند. حال ببینیم که آیا دخت گرامى رسول خدا و حجّت حق، نامى از آن امام همام نیز در خطبه‏شان مى‏برند یا نه؟

رهبر برگزیده خدا کیست؟

حضرت زهرا علیهاالسلام پس از بیان مطالب مزبور، براى آماگى اذهان عمومى، مقدّمه‏اى مشحون از حکمت و موعظه حسنه مى‏آورد؛ ابتدا به فلسفه تشریع احکام و قوانین الهى اشاره مى‏کند و حکمت الهى را در وضع احکام و اختیار رهبران بازگو مى‏فرماید:

«فَجَعل‏اللّهُ الایمانَ تطهیرا لکم مِن الشرکَ والصلاةَ تنزیها لکم عَنِ الکِبر و الزکاةَ تزکیةً لِلنفسِ و نماءً فِى الرزقِ ... وطاعتَنا نِظاما للملّةِ و امامتَنا اَمانا لِلفُرقةِ و الجهادَ عِزّا للاِسلامِ»؛(23)

خداوند متعال ایمان را براى پاک کردن شما از شرک فرض نمود و نماز را براى دور بودن از تکبّر، و زکات را براى پاکى نفس و تکثیر روزى، و اطاعت و پى‏روى از ما را براى برقرارى نظام دین، و امامت و رهبرى ما را براى ایمنى از پراکندگى و تفرقه، و جهاد را براى عزّت و سربلندى اسلام قرار داد.

ایشان به وسیله این جمله‏هاى کوتاه و دقیق، معانى بى‏شمارى را به ما گوشزد مى‏نماید:

1. رهبرى و امامت ما با قراردادهاى بشرى نبوده، مانند نماز و روزه و حج و زکات از جانب خداوند مقرّر شده است.

2. پیروى از اهل‏بیت عصمت و طهارت علیهم‏السلام بیهوده نیست، خداوند آن را مقرّر فرموده تا نظام او در زمین و در میان جامعه بشرى همیشه و به طور مستمر و زنده بماند؛ همان‏گونه که امامت آن‏ها را براى ایجاد وحدت در جامعه و اجتناب از اختلاف و تفرقه تقدیر نموده است؛ همان تفرقه‏اى که مسلمانان از لحظه اول فوت پیامبر در آن واقع شدند و دایره آن به تدریج گسترده‏تر شد و سرانجام، به قتل عثمان انجامید.

دختر پیامبر خدا، قوانین عام الهى و فرمول‏هاى دقیق اجتماعى و دینى را به مردم مى‏گوید و با بیان این قوانین روشن مى‏کند: همان‏گونه که اسلام بدون جهاد ذلیل است و انسان بدون ایمان مشرک، جامعه و ملت محمّدى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله هم بدون اطاعت و پى‏روى از اهل بیت علیهم‏السلام فاقد نظم اجتماعى است و مسلمانان بدون زعامت و رهبرى آن‏ها، وحدت خویش را از دست خواهند داد؛ دقیقا بدان‏سان که بعدها اتفاق افتاد و تاریخ و از آن مهم‏تر، اوضاع کنونى مسلمانان جهان گویاى آن است.

3. سخن کسانى را که گفته‏اند عقیده به امامت را غیر مسلمانانى همچون عبدالله بن سبأ در میان شیعه اشاعه داده‏اند، رد و نقض مى‏کند؛ زیرا فاطمه زهرا علیهاالسلام زمانى کلماتى امثال «عهدٌ مقدم» و «بقیةُ‏الله» و «طاعتنا نظاما لِلملّة» و «امامتُنا امانا لِلفُرقِة» را به کار مى‏برد که اثرى از عبدالله بن سبأ و امثال او در میان مسلمانان وجود نداشت؛ زیرا حضرت فاطمه علیهاالسلام بیش از 75 یا 95 و به قولى 6 ماه پس از پدر گران‏قدرش زندگى نکرد. پس این جملات، که بازگوکننده عقیده شیعه‏اند، اساسى کاملاً اسلامى دارند.

4. با این دو جمله، امامت جایگاه خاص خود را در جامعه اسلامى مى‏یابد؛ چرا که اگر امّت اعضا و جوارح پیکر اسلام را نمایش دهد، امامت سر و مغز آن خواهد بود. اگر امّت ممثل جسد جامعه باشد، امامت روح و عقل آن خواهد بود و اهل‏بیت رسالت علیهم‏السلام سلول‏هاى مغزى آن؛ زیرا نظام وجود به وسیله عقل پابرجاست و اطاعت و پى‏روى جز از عقل، چیزى را نشاید.

فاطمه زهرا علیهاالسلام در حکم یکى از سلول‏هاى مغزى اسلام، با پیکر اسلام آشناست و مى‏داند چه خطرى آن را تهدید مى‏کند. در واقع، دشمن تمام وجود اسلام را هدف ضربات خود قرار داده است، ولى هرگز نمى‏تواند تمام آن را یکباره نابود سازد، مگر با هدف قرار دادن رأس و مرکزیت آن پیش از هر عضو دیگر. از این‏رو، حضرت فاطمه علیهاالسلام در این فراز از سخنانش توقّف نمى‏کند، بلکه پیش‏تر و پیش‏تر پیش مى‏رود تا واقعیت را واضح‏تر بیان کند و عناصر اصلى اهل‏بیت علیهم‏السلام را معرفى و ضمیر «نا» را در «طاعتنا» و «امامتنا» مشخص و محدّد سازد. بدین‏منظور، چنین ادامه مى‏دهد:

«اَیُّها النّاسُ اِعلموا أنّى فاطمة و أبى محمّدٌ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، اَقولُ عودا و بدوا و لااقولُ ما اَقولُ غلطا و لااَفعلُ ما اَفعلُ شططا «لَقد جاءَکُم رسولٌ مِن اَنفُسِکم عزیزٌ علیه ما عنتم حریصٌ علیکم بِالمؤمنینَ رؤوفٌ رحیمٌ»فان تَفرّوه و تعرفُوه تجدوُه أبى دونَ نِسائکم و أخاابن عمّى دونَ رِجالِکم و لَنِعمَ المعزّىِ الیه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله »؛(24)

هان اى مردم! بدانید که من فاطمه‏ام و پدرم محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، سخن اول و آخرم را مى‏گویم. در گفتن، غلط نگویم و در عمل، راه خطا نپویم. به راستى، براى شما پیامبرى از بین خودتان مبعوث گشته که رنج شما بر او دشوار است و بر هدایت شما سخت حریص، و بر اهل ایمان دلسوز و مهربان. اگر از منسوبانش جست‏وجو کنید و او را بشناسید، خواهید دید که او تنها پدر من است، نه پدر زن‏هاى شما؛ و تنها برادر همسر من است، نه برادر مردان شما. و چه زیباست منسوب شدن به او!

فاطمه زهرا علیهاالسلام با بیان «اِعلَموا أنّى فاطمة» خود را معرفى مى‏کند. او یگانه معیار و میزان محبت خدا و پیامبر در میان مردم بود. دوستى او دوستى پیامبر و کینه او کینه حضرت محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بود. اکنون همان فاطمه علیهاالسلام در مقابل آن‏ها ایستاده و نارضایتى خود را از آن‏ها ابراز مى‏کند.

از این گذشته، پیامبرى که این قوم ادعاى پیروى‏اش را دارند، آیا پدر شخصى غیر از فاطمه علیهاالسلام است؟ آیا برادر شخصى غیر از حضرت على علیه‏السلام است؟ اینکه پیامبر در میان آن همه مردم مسلمان، فقط حضرت على علیه‏السلام را برادر خویش اعلام مى‏کند، چه معنایى دارد؟ آیا گزینش او همان گزینش الله نیست؟ «وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى»(نجم: 3 و 4)

از این ویژگى حضرت على علیه‏السلام که بگذریم، مجاهدت‏هاى او در راه حضرت محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، خود بهترین دلیل صلاحیت او در احراز مقام ولایت اللّه است. همسرش حضرت فاطمه علیهاالسلام در وصف مجاهدت‏هایش چنین مى‏گوید:

« هرگاه گرگان عرب آتشى افروختند، خداوند آن را خاموش گردانید، یا هرگاه شاخ شیطانى برمى‏آمد یا مشرکى دهان مى‏گشود، [پیامبر [برادرش على علیه‏السلام را در بیخ گلوى آن‏ها مى‏افکند و او برنمى‏گشت تا آن‏گاه که بال‏هاى دشمن را در زیر گام‏هاى خود پایمال کند و آتش آن جنگ‏ها را با شمشیرش خاموش گرداند، در حالى که او در راه خدا خستگى مى‏کشید و در کار خدا کوشش فراوان مى‏کرد؛ نزدیک‏ترین فرد به رسول الله بود و سیّد رهبران الهى به شمار مى‏آمد، در خیرخواهى و نیکى آستین بالا زده، مجدّانه مى‏کوشید و در مسیر حق از سرزنش سرزنشگران بیم نداشت. در آن حال، شما در رفاه زندگى به سر مى‏بردید، در تن آسایى و خوش‏گذرانى و بى‏اعتنایى به امور دین و امن، و امان روزگار سپرى مى‏کردید، منتظر شنیدن حوادث و اخبار ناگوار درباره ما بودید، از جنگ کناره مى‏گرفتید و هنگام مبارزه فرار مى‏کردید ... .» 25

با توجه به این سخنان حضرت زهرا علیهاالسلام ، حضرت على علیه‏السلام یگانه قهرمان جنگ‏هاى پیامبر و خاموش‏کننده آتش فتنه‏هاى عرب با شمشیر برّان خویش بود. او در مقابل شدیدترین مشکلات آن زمان، سینه‏اش را سپر مى‏کرد و به خاطر دین خدا و حفظ پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، خود را در رنج و سختى مى‏افکند؛ اما دیگران چه؟ مخاطبان فاطمه زهرا علیهاالسلام که به نام مسلمان در مسجد پیامبر نشسته بودند چگونه؟

« شما در لبه پرتگاهى از آتش بودید؛ آب ناخالص هر آشامنده و طعمه هر طمع‏کار، آتش پاره هر انسان عجول و پایمال قدم‏ها. آب تیره و آلوده به بول شتران مى‏آشامیدید و پوست چهارپایان را غذاى خود مى‏ساختید. ذلیل و رانده شده بودید و مى‏ترسیدید مردم اطرافتان شما را بربایند. پس خداوند به وسیله محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله شما را نجات بخشید.» 26

در چنین وضعیتى، پیامبر رسالت خویش را از نخستین گام، همراه حضرت على علیه‏السلام آغاز کرد. على علیه‏السلام مردم را به پیامبر فراخواند و پیامبر به خدا. على علیه‏السلام تنها کسى بود که این قوم به وسیله او از تاریکى جهل و نادانى و فقر و بى‏فرهنگى به نور محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله هدایت شدند. مجاهدت‏هاى حضرت على علیه‏السلام بود که به آن‏ها آگاهى و بینش داد. او بود که با دشمنان پیامبر جنگید و زمینه پذیرش دعوت حق را براى مردم آماده ساخت. در واقع، حضرت على علیه‏السلام تنها راهى بود که مردم را به پیامبر رساند؛ درست بدان سان که پیامبر انسان‏ها را به خدا رساند.

سخنان فاطمه زهرا علیهاالسلام نشان مى‏دهند که تنها «قرب» حضرت على علیه‏السلام و خویشاوندى و دامادى او با پیامبر نیست که ایشان را لایق رهبرى مى‏گرداند، بلکه صفات و ویژگى‏هاى روحى و اخلاقى وى نیز در این امر خطیر دخالت دارند، گذشته از اینکه او عهد پروردگارى و کتاب ناطق خداوندى است.

حضرت زهراى مرضیه علیهاالسلام به این وسیله مى‏تواند عواملى که حضرت على علیه‏السلام را شایسته مقام رهبرى گردانده‏اند، در سه چیز خلاصه کند:

1. انتخاب خدا؛

2. انتخاب پیامبر، قرابت و برادرى او با رسول خدا؛

3. صفات والا و مجاهدت‏هایش در راه اسلام.

همین‏سان، به «راه» بودن حضرت على علیه‏السلام نیز اشاره دارد؛ زیرا وقتى حضرت على علیه‏السلام به پیامبر دعوت کرده و مردم تنها به وسیله دعوت‏ها و مجاهدت‏هاى حضرت على علیه‏السلام پیامبر را شناخته و دعوت او را درک کرده‏اند، پس او «راه» محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله است و قبول کردن پیامبر جز از طریق پى‏روى حضرت على علیه‏السلام میسور نیست. از این‏رو، حضرت زهرا علیهاالسلام شکى ندارد که امّت با ترک رهبرى حضرت على علیه‏السلام از راه اسلام و صراط هدایت الهى خارج گشته است، هرچند تا حدى احکام و مناهج اسلامى را انجام دهد و نماز و روزه به جاى آورد؛ زیرا منهاج حق و روش صحیح زمانى مؤثر است که در راه حق انجام پذیرد. روش صحیح آن‏گاه که در راه صحیح نباشد بهره‏اى ندارد و به تعبیر دیگر، مقبول درگاه احدیت نیست. عمل به دستورهاى پیامبر عظیم‏الشأن بدون قرار گرفتن در راه او، هرگز انسان را به بهشت نمى‏رساند.

حضرت زهرا علیهاالسلام با این بینش وارد بحث شده، قومش را به شدت سرزنش مى‏کند. او ترازویى دقیق در مسجد پیامبر به پا داشته و امّت را در پیش از اسلام و پس از آن و آن‏گاه پس از رحلت پیامبر مى‏سنجد و وضع اسلام را در حال و آینده بررسى مى‏کند:

« پس وقتى خداوند براى پیامبرش خانه پیامبران و مأواى برگزیدگانش را اختیار نمود، در میان شما خار نفاق رویید و لباس دین کهنه شد. آنان که [در زمان حیات پیامبر] از نومیدى سکوت کرده بودند، زبان به سخن گشودند، گم‏نامان خوار و ذلیل به عرصه ظهور آمدند. نر شتر راه باطل صدا در گلو انداخته، در میادین شما مغرورانه به جولان پرداخت و شیطان سرخویش از مخفیگاهش بیرون آورد و بر شما بانگ برداشت و شما را جوابگوى دعوتش یافت و فهمید که شما هنوز به او ارج و احترام مى‏نهید و چشم در افتخارات شیطانى دارید. سپس شما را به نهضت و قیام فراخواند و سبک‏بالتان یافت؛ شما را به خشم آورد، خشمگینتان دید. پس غیر شتر خودتان را داغ نهادید و علامت زدید و بر غیر آبشخور خودتان وارد گشتید. این‏ها همه در زمانى صورت پذیرفتند که عهد پیامبر نزدیک بود و زخم ما عمیق و هنوز جراحت‏هاى [غم هجران پیامبر] مداوا نگشته و پیامبر دفن نشده بود. پیش تاختید و گمان کردید که [بدین‏وسیله] از فتنه و آشوب جلوگیرى مى‏کنید، در حالى که به واقع در فتنه فرو افتادید و جهنم بر کافران احاطه دارد.»27

آرى، همه چیز پس از پیامبر عوض شد و رنگ دیگرى به خود گرفت. آن کس که در گذشته (در حال حیات رسول‏اللّه) زبانش بسته بود، زبان گشود و سخنور گشت. احمقان گذشته نوابغ شدند. آنان که در تمام تاریخ قبیله‏شان نشانى از فخر و عزّت مشهود نبود، به یمن وجود اهل بیت پیامبر علیهم‏السلام و تلاش‏ها و مجاهدت‏هاى آنان اسلام آوردند و با تمسّک به اسلام ارج و ارزشى یافتند، و کار به جایى رسید که همان‏ها بر اهل بیت پیامبر علیهم‏السلام فخر مى‏فروختند و مغرورانه و متکبّرانه از کنار آنان مى‏گذشتند و مانند نیشترى بر قلب اهل بیت علیهم‏السلام فرود مى‏آمدند و آن‏قدر این مسئله اوج گرفت و دشمنى‏ها با فرزندان پیامبر تشدید گردیدند که حتى آن‏ها را از ارث پیامبر محروم گرداندند.

حضرت زهرا علیهاالسلام با بیان این تغییرات عمیق، در تاریخ ثبت مى‏کند که آنچه پس از پیامبر به صورت اسلام عرضه شد، اسلام نیست؛ زیرا رهبرى مردم به دست خواران قوم افتاده و اسلام از راه اصیل و جریان صحیح خویش منحرف گشته است.

در خطبه دوم نیز به بانوان مدینه چنین مى‏فرماید: « واى بر آن‏ها! آیا کسى که به حق هدایت مى‏کند شایسته پى‏روى و اطاعت است، یا آنکه نمى‏تواند خودش را هدایت کند مگر آنکه هدایت شود؟ شما را چه مى‏شود؟ چگونه حکم مى‏کنید؟ بر شما متأسفم و من مى‏بینم که امر برایتان مبهم شده است. آیا به اجبار شما را بدان وادارم، در حالى که آن را نمى‏پسندید؟» 28

پرواضح است که منظور حضرت زهرا علیهاالسلام از این جملات، اعتراض به خلافت ابوبکر است؛ زیرا او خود پس از رسیدن به خلافت، در منبر قرار گرفت و علیه خود چنین اعتراف کرد: « من شیطانى دارم که گاه‏گاهى بر من مستولى مى‏شود. پس هرگاه عصبانى شدم، از من دور شوید و هر گاه میل به باطل کردم، مرا اصلاح کنید.» 29

حضرت زهرا علیهاالسلام در جواب بانوان مدینه، که به عیادتش آمده بودند، زبان به سخن گشود و آشکارا بر مردان مدینه خشم گرفت و بر خلافت حضرت على علیه‏السلام تصریح فرمود:

« واى بر آن‏ها! چسان خلافت را از لنگرگاه رسالت برجنباندند و از پایه‏هاى نبوّت و دلالت و مکان هبوط حضرت جبرئیل روح‏الامین و شخصیت آگاهِ آشنا به امور دنیا و دین جابه‏جا کردند؟ آگاه باشید که این همان زیان و خسارت کاملاً روشن است. چه چیزى را از على علیه‏السلام ناپسند شمردند؟ به خدا قسم! ناروا داشتند از او سختى شمشیرش را، و بى‏اعتنایى او را به مرگ، و نیروى مقاوت و پایدارى‏اش را و شدت کیفر و آسیب حمله‏هایش را، و خشم و غضب پلنگ‏گونه‏اش را در راه خدا. به خدا قسم! اگر افرادى از راه روشن روگردان مى‏شدند و از قبول حجت و دلیل واضح سرباز مى‏زدند، على علیه‏السلام آن‏ها را به آن راه بازمى‏گرداند و به پذیرش آن حجت وادارشان مى‏کرد ... و آن‏ها را به سرچشمه‏اى زلال و سرشار وارد مى‏کرد ... و خود از دنیا آرایه‏اى زاید برنمى‏گرفت ... و اگر اهل آبادى ایمان مى‏آوردند و تقوا مى‏ورزیدند، درهاى برکت را از آسمان و زمین به رویشان مى‏گشودیم، ولى تکذیب کردند و ما آن‏ها را به سزاى عملکردشان گرفتار کردیم.» 30

مشاهده مى‏شود که حضرت زهرا علیهاالسلام با براهین روشن و منطقى، از حق اهل بیت علیهم‏السلام در خلافت ـ که برگزیدگان خاص خدایند ـ دفاع مى‏کند و در واقع، از حق خدا دفاع مى‏کند؛ زیرا انتخاب رهبرى حق خالص خداست که در آن زمان، به تعیین شخص حضرت على علیه‏السلام و فرزندان او تصریح شده بود و در اعصار بعد، به تعیین وصفى از طریق ائمّه اطهار علیهم‏السلام اعلام شده است. 

منبع:http://emamemobin.com 

التماس دعا

نظرات 4 + ارسال نظر
علیرضا چهارشنبه 6 شهریور 1392 ساعت 10:14

با سلام خدمت شما
خیلی وبلاگ قشنگی داری
برای ما هم دعا کن

عاشق سه‌شنبه 5 شهریور 1392 ساعت 22:20 http://parvanian.blogsky.com/

عرض سلام وادب
ممنون شما را لینک کردم شما هم ما را با نام ذاکر اهل البیت (ع)محمد رضا پروانیان لینک کنید
موفق و سربلند باشید یا علی مدد

مرالطف تو می باید سه‌شنبه 5 شهریور 1392 ساعت 14:32 http://www.lkaramiany.blogfa.com

سلام
خیلی عالی بود.

عاشق یکشنبه 3 شهریور 1392 ساعت 09:33 http://www.parvanian.blogsky.com

عرض سلام ادب واحترام خدا خیرتان دهد و ان شالله شفاعت حضرت زهرا شامل حالمان شود تا میتوانید از مذهب شیعه با قرآن و اسنادی که در دست داریم با روشنگری دفاع کنید تا در این زمانه که به اعتقادات ما هجمه آورده اند جواب منطقی و قانع کننده برایشان داشته باشیم به وب ما سربزنید و نظرات و انتقاد سازنده خود را مطرح کنید

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.